ارغوان جونارغوان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

به رنگ ارغوان

این روزهای 8 ماهگی

عزیز مامان...دیگه کمتر تو بغل مایی و دوست داری رو زمین باشی و فضولی کنی ...ولی نه سینه خیز میری و نه چهار دست و پا ..بخاطر همین نمیتونی چیزهایی که میخوای و برداری و نق میزنی ... الان مثل فرفره دور خودت میچرخی و گاهی اوقات ژست 4 دست و پا رو میگیری ولی نمیتونی حرکت کنی ....غلت زدنتم کامل شده و وقتی رو زمین میزارمت همین جوری غلت میزنی و میری ....2 تا دندون خیلی خوشگل دراوردی که من میخوام بخورمت انقدر تو جیگملی...... این ماه وزن اضافه نکردی دکترت گفت بخاطر دندونه و طبیعیه....ساعت خوابتم تغیر کرده... ساعت 12 شب میخوابی و تا 10 صبح من و تو (5شنبه و جمعه ها هم بابا محمد بهمون اضافه میشه)بکوب میخوابیم... خیلی خوبه ... ...تو روز هم اگه همه...
28 دی 1392

7 ماهگی و شروع 8 ماهگی

عشقم ... ایندفعه خیلی طولانی شده تا بیام و وب و اپ کنم... انقدر شیطون شدی ماشالله که ..... ماهگرد این ماهتو خونه باباجون گرفتیم ..... ایشالله 70 سالگیت...نفسم.... خواب بودی و وقتی بیدار شدی سریع اوردیمت ازت عکس بندازیم و اعصاب نداشتی. ...تمام بداخلاقی هات و تمام بی حالی بودنت و تمام نق زدناتو با تمام وجودم میخوام..... با تمام احساسم و زره زره وجود میپرستمت .... خدایا خودت مواظب گلهای زندگیم باش .................... اینم عکس اون شب.....دخترک خوابالوی من ...
28 دی 1392

شب یلدای 92

یلدا مبارک نفس مامان یلدات مبارک......... ایشالله عمرت به بلندی یلدا باشه.............. امسال شب یلدای حس قشنگی داشتم و با تموم شب یلداهای عمرم فرق میکرد.... من و بابا محمد برات یه شب یلدای خودمونی خونه باباجون برات گرفتیم...خیلی دوست داشتم مامان جون و باباجون(مامانی و بابا یی بابامحمد) پیشمون باشن...ولی به دلایلی نشد که بیان پیشمون....ایشالله یلدای بعدی..........شب خوبی بود ولی نفس مامان بخاطر دراومدن دندون دومت اذیت شدی...الهی من فدات ...که انقدر داری درد میکشی..... به هر  حال کلی خوش گذشت .... خدایا مواظب عشق های من باش........... مطرب عشق عجب سازنوایی دارد      &nb...
1 دی 1392
1